عرفان چیست وعارف کیست ؟ قسمت اول:
عرفان نوعی معرفت الهی است که از راه توجّه کامل به ذات خداوند و دل بریدن از غیر او بدست می آید ؛ که در نتیجه ی این دلبستگی به ذات الهی ، نور حق بر دل شخص عارف می تابد و او پیوند عمیقی میان خود و خدای خویش احساس می کند ؛ تا آنجا که خود را پرتوی از نور ذات الهی می بیند و خویش را وجودی مستقل در برابر حق نمی پندارد . و این همان چیزی است که منصور حلاج می گفت «انالحق » ولی مردم زمان مفهوم آن را درک نمی کردند تا جائیکه او را به همان جرم دار آویختند .ویا وقتی سید هاشم حداد می خواست کرایه ی خود و همراهان را به راننده اتوبوس بدهد خود را وجودی مستقل حساب نمی کرده و کرایه را یک نفر کم حساب می کرده و چون همراهان متوجه موضوع بودند از او خواهش می کنند که کرایه ی یک نفر را اضافه بدهد . در واقع عرفان همان شناخت خداوندی است ؛ لیکن شناختی بالاتر از خدا شناسی از راه عقل و اسندلال عقلی ؛ زیرا بسیار دیده شده کسانی با هزاران دلیل عقلانی وجود خدا را اثبات می کنند ولی خودشان دل بخدا نمی دهند و آثار ایمان در کردار و رفتار آنان پیدا نیست ؛ مانند پزشکی که دیگران را نهی سیگار می کند ولی خود سیگار می کشد .
شناخت معرفت خداوندی مراحلی دارد :
عرفان نظری : آگاهی از اصول ، آشنایی با اصطلاحات و شناخت درجات عرفانی را عرفان نظری نامند که در سطح دانش جای می گیرد . اطلاعاتی است که همه در کتب خوانده و یا شنیده وحفظ اند .
عرفان عملی : اگر عرفان نظری (آگاهی از اصول ، آشنایی با اصطلاحات و شناخت درجات عرفانی ) منجر به پاکسازی درون شخص از صفات ناپسند و به آراسته نمودن شخص به صفات پسندیده به انجامد شخص وارد عرفان عملی شده است .
انقطاع الی الله : بالاترین مرحله ی عرفان است که از همه ی تعلقات بریده و به او پیوسته بعبارتی هر لحظه لحظه ی زندگی چه خواب و چه بیدار فکر و ذکرش خداست . اینجاست که منصور حلاج می گوید : « انالحق » و در مورد سید علی قاضی آمده : علامه طهرانی می فرماید : قبل از آشایی با سید علی قاضی در مورد مقامات معنوی او زیاد شنیده بودم و در مورد در مورد سلوک و رسیدن به لقاءالله و کشف وحدت حضرت حق شک داشتم لذا از رفتن به نزد او کوتاه می آمدم . بالاخره موقعیت طوری پیش آمد که روزی ملاقاتی با او برایم پیش آمد . در آخر ملاقات با گرفتن اجازه پرسیدم : می خواهم ببینم آیا ادراک توحید و لقاءالله و سیری که شما در وحدت حق دارید حقیقت است یا امر تخیّلی و پنداری ؟ مرحوم قاضی رنگش سرخ شد و دستی به محاسنش کشید و گفت : ای فرزندم ! من چهل سال است که با حضرت حق هستم و دم از او می زنم این پندار است ؟[3]
استاد در عرفان :
عرفان عملی را «سیر و سلوک » نامند .این سیر و سلوک باید با راهنمایی و زیر نظر عارفی صورت گیرد ؛ و گرنه احتمال منحرف شدن از جاده ی اصلی می رود چنانکه حافظ گوید :
طیّ این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
و در جای دیگری گوید :
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام نشد
از استادان عرفای معاصر می توان :
استاد آیت الله سید محمد حسین طباطبایی و آیت الله بهجت وسید هاشم حداد و حاج شیخ عباس قوچانی ، ، سید علی قاضی بود .
استاد سید علی قاضی ، سید احمد طهرانی معروف به کربلایی و ملا حسینقلی همدانی بود .
استاد میر زا جواد آقا ملکی تبریزی و سید احمد کربلایی و شیخ محمد بهاری همدانی ، ملا حسینقلی همدانی بود .
زمانیکه استاد یافت نشود :
کسی که می خواهد قدم در راه کسب کمال و معرفت گذارد باید عزم و جزمی راسخ و استوار داشته باشد و در آن راه سستی به خرج ندهد و جز خدا از کسی ترس و واهمه ای نداشته باشد چنانکه سید علی قاضی چهل سال بدون هیچ چراغ سبزی بدان مداومت داشت چه عاقبت جوینده یابنده بود . و در غیر این صورت :
سوالی از مرحوم آیت الله بهجت : این جانب تصمیم دارم که قرب الهی پیدا کنم، لطفاَ مرا راهنمایی فرمائید، آیا این کارنیاز به استاد دارد؟
جواب : استاد ، علم است ومعلم واسطه است؛ عمل به معلومات بنمایید ومعلومات را ز یرپا نگذارید ، کافی است : «مَن عَمِلَ بما عَلِمَ،وَرَّ ثَهُ الله عِلمَ مالایَعلم».«وَالَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا» . [4]
اگر دیدید نشد،بدانید نکرده اید.
و در جای دیگری فرمودند : اگرکسی طالب معرفت و قرب به حق تعالی باشد و دراین راه خلوص و جدیّت ( طلب حقیقی و واقعی) داشته باشد در و دیوار به اذن خدا معلّم او خواهد بود وگرنه سخن رسول خدا (ص) هم ( چه رسد به استاد و مربی اخلاق) در او اثر نخواهد داشت چنانچه در ابوجهل اثر نکرد. [5]
عارف ربّانی :
سالک یا همان عارف ربّانی لحظه ای از اوامر الهی هر چند جزئی تخلّف نمی کند و گرنه عارف حقیقی نیست
نشانه های عارف ربّانی :
عارف حقیقی به ریش و سبیل بلند ، کشکول و تبرزین ، یا علی گفتن در کوچه و بازار و یا خانقاه و … نیست .حافظ گوید :
نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند .
عرفان الهی در دل می نشیند و آثار عبادت و بندگی در سیمای عارف نمایان می شود . عارف حقیقی می تواند در هر لباسی چون : کارگر ، کارمند ، روحانی ، کسبه ، تاجر ، مدیر و معلّم و … دیده شود مانند رجبعلی خیاط که در تهران یک خیاط بود . شیخ حسنعلی اصفهانی در روستای نخودک مشهد با گیاهان داروئی به طبابت می پرداخت و در ضمن به حل مشکلات غیر پزشکی مراجعان نیز همّت می گماشت . او در عین حال که اخبار ما بعد هم خبر می داد و قدرت دخل و تصرف در طبیعت را نیز داشت امّا هیچ وقت برای مایحتاج شخصی اش از آن توانائیهایش استفاده نمی کرد .[6] جهانگیر خان قشقایی ابتدا نوازنده ی ایل خودش بود . مرحوم حسن کرباسی در یزد مغازه دار بود ملا قلی جولا بافنده بود . سید هاشم حداد نعلبند بود . امام خمینی رهبر بود . محمد صادق تخته فولادی ابتدا رنگرز و در جوانی سنگ تمام بوده است . کل احمد آقا کفاش بوده .
از شگفتیهای عارفان حقیقی بی نشان و گمنام و سکوت آنهاست ؛ یعنی نداشتن ادّعا :
هر که را اسرار حق آموختند مُهر کردند و دهانش دوختند
گاهی بعضی از کار های خارق العاده که موجب شگفتی دیگران می شود از آنها سر می زند مانند : خبر دادن از غیب ، استجابت دعا ، تصرف در موجودات عالم طی الارض و … که به آنها کرامت می گویند . این کارها توأم با هیچ گونه ادعایی بوده و در مرحله ی اول ، با انکار آن در نزد سایرین و در مرحله ی دوم با توجیه آن جهت گمران نمودن اذهان مطّلعان مانند :
در مشهد مرد خیّر و صالحی بود . روزی یکی از دوستانش مهمان او بودند . او موقع باز کردن پنجره گنبد حضرت رضا (ع) را دید و بلا فاصله سلام کرد . دوستش می گفت : من آنجا که نشسته بودم جواب سلام او را از طرف گنبد شنیدم . گفتم : “حاج آقا !من جواب سلام را شنیدم !” آن آقا هم در حرف خیلی استاد بود بلافاصله گفت : “ تو استعدادت خوب بود که شنیدی . والّا این معصومان به همه جواب می دهند .” او خودش را هم با این حرف از داشتن کرامت خارج کرد .
ویا یکی از طلاب مدرسه صدر که در محل سکونت آخوند کاشی بود گوید : شبی از خواب بیدار شدم وضو ساخته و آماده برای نماز می شدم که ناگهان شنیدم که تمام تمام در و دیوار و سنگریزه های مدرسه همصدا نوای “ صبوح قدوس ، رب الملائکه والروح ”[7] سر داده اند . مرکز صدا را جستم . دیدم مرحوم آخوند کاشی سر به سجده گذاشته و ذکر شریف را می گوید و تمام ساختمانها و سنگریزه ها با او هم صدا می شوند . فردایش جریان را برایش گفتم . با خونسردی فرمودند : “تعجّب از توست که به چه علّت گوش تو باز شده تا چنین آوازی بشنوی هان تو چه کرده بودی که توفیق شنیدن را یافتی ؟”
و در نهایت با وعده گرفتن جهت عدم افشای راز همراه می شود . نه اینکه بازار کرامات راه می اندازند و فخر و مباهات و خود نمایی کرده و منبع در آمدی برای خود قرار می دهند .
در قرآن کریم کراماتی به برخی از اولیاء هم چون حضرت مریم (س) و آصف بن برخیا وزیر سلیمان نسبت داده شده است .
البته عرفان حقیقی نیز مراتبی دارد چنانکه مولوی گوید :
از تبتّل[8] تا مقامات فنا پلّه پلّه تا ملاقات خدا
شیخ حسنعلی اصفهانی (نخودکی) می گفتند : در مشهد شخصی بود اهل ریاضت بنام سید هندی دوستی داشت بنام سید صحاف که از او خواسته بود ذکری برایش بیاموزد . سید هندی از او خواسته بود که لباس و خوراک حلال تهیه کند . او طبق دستور پارچه ها و خوردنی های زیاد نزد استاد برده بود و استاد از بین آنها فقط یک کرباس ( پارچه ی ارزان قیمت ) و مقداری از حبوبات را حلال تشخیص داده و از او خواسته بود که از کرباس لباسی تهیه کرده و از حبوبات غدایی تهیه کند . پس روزه گرفته و هر شب چهار ده هزار مرتبه صلوات بفرستد . سید صحاف طبق دستور عمل می کند . تا اینکه در شب جمعه ی دوم نا گهان می بیند که سقف اتاق برداشته شد و دیگر مانعی نیست و او آسمان و ستاره ها را می بیند . بعد افراد نورانی را می بیند که آمدند . و او از دیدن آنها بیهوش می شود . تا موقع نماز صبح بیهوش بوده وقتی صبح خدمت استاد می رسد و جریان را می گوید : استاد می گوید : شما با دستوری که گرفته و انجام داده بودی ظرفیت دیدن نور را نداشتی وگرنه وقتی حجاب مادی سقف برداشته شد تا ملکوت آسمان را نیز می دیدی .[9]
[3] - اسوه عارفان ، صادق حسن زاده و محمود طیّار مراغی
[4] - عنکبوت/69؛ «و حتماً آنان را که در راهِ ما تلاش و مجاهدت کنند، به راههای خود هدایت می کنیم».
[5] - استفتاء نگارنده.
[6] - رجوع : نشان از بی نشانها ، علی مقدادی اصفهانی ، انتشارات جمهوری ، جلد 1
[7] - ذکری که جبرئیل موقع امتحان حضرت ابراهیم می گفت
[8] - از دنیا بریدن و قطع وابستگی به دنیا
[9] - کرامات و حکایات عاشقان خدا به نقل از در دیار صالحان