مونس
شنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۲۱ ب.ظ
خواب دیدم بر روی شن ها راه می روم
همراه خداوند بر روی پرده شب
تمام زندگیم را مانند فیلمی دیدم
همانطور که به گذشته ام نگاه میکردم
روز به روز از زندگی را مرور کردم
دو ردّ پا بر روی شن ها مشاهده کردم
یکی ردّ پای خودم بود و یکی ردّ پای خدا
راه ادامه یافت تا روز های زندگیم تمام شد
آنگاه ایستادم و به عقب نگاه کردم
در بعضی جاها فقط یک ردّ پا بود
اتفاقا آن محل ها مطابق با سخت ترین روزهای زندگیم بود
روزهایی با بزرگترین رنجها ترسها دردها و....
آنگاه از خدا پرسیدم: خدا تو به من گفتی که در
تمام ایام زندگیم با من خواهی بود
و من پذیرفتم که با تو زندگی کنم
میشه به من بگی چرا در آن لحظات درد آور مرا تنها گذاشتی ؟
خدا گفت : تورا دوست دارم
و به تو گفتم در تمام سفر با تو خواهم بود
من هرگز تو را تنها نگذاشتم
حتیّ برای لحظه ای هم چنین نخواهم کرد
هنگامیکه در آن روزهای سخت یک ردّ پا روی شن ها دیدی
این من بودم که تورا بغل کرده بودم و راه میرفتم
وتو من را گم کرده بودی وحاضر نشدی بامن باشی
و دچار آسیب رنج شدی و من دلتنگت بودم
۰۰/۰۱/۱۴